فاتح شامم و باز آمدم از شام، حسین کرده‌ام فتح تو را بر همه اعلام، حسین ذوالفقار سخنم، معجزه‌ی حیدر داشت فتح شد با نفس حیدری‌ام شام، حسین ناله‌ی کودک تو، کاخ ستم را لرزاند گرچه در گوشه‌ی ویرانه شد آرام، حسین به طواف حرم محترمت گردیده جامه‌ی ماتم ما حُلّه‌ی احرام، حسین در طواف سر خونین تو، خواندیم نماز مُهر ما بود فقط سنگ لب ‌بام، حسین باورت بود که در حال اسیری بردند دختر فاطمه را در ملاء عام، حسین هدیه بردند سر پاک تو را بهر یزید تا بگیرند پی قتل تو انعام، حسین باورت بود که در شام بلا، دخترکت به روی خاک گذارد سر بی‌شام، حسین